بهشت ،

می خواهم بنویسم اما این بار متفاوت تر از همیشه این نوشته ام عطر و بوی دیگری دارد این یکی با همه ی آن درد دل های دیگر فرق می کند، این نوشته بوی بهشتی دارد بهشتی که نه تنها بهشتم بلکه همه ی زندگی ام هست ،همه ی زندگی ام انگار خدا من را با تمام مهربانی و عطوفتش انتخاب کرده بودو به دستان مبارک امام زمان سپرده بود.

باید بگویم آخر منم و همین بهشت، همین بهشت زمینی، گرچه که خودم بخشی از این بهشت را در همسایگی خویش دارم اما حالا دلم هوس کرده در هوای این بهشت بال بگشاید و پرواز کند .

دلم که به شبکه ی های ضریحش گره می خورد ، تازه آن گاه است که میفهمم تا آخر عمرم هم نمی توانم این گره کور را با دستانم به همین سادگی  بگشایم.

از همان روز اولی که قدم به کلاس های مهدویت ( امام زمان شناسی )گذاشتم زندگی ام  جور دیگری زیبا شد. اولین و بهترین هدیه ای هم که از دستان مبارک امام زمان گرفتم همان رزق کربلایم بود و الا من کجاو بهشت امام حسین کجا ،من کجا و این همه محبت.وقتی فکرش را می کنم می بینم آنقدر به من لطف داشته اند که مرا تا پایان عمرم کفایت می کند و می اندیشم چه خوب است که من انتخاب شده ام.

هنوز هم چهره ی مادرم را به یاد دارم آن زمان که در آشپزخانه بودیم و از این شگفتی حرف می زدیم که چه گونه برنامه هاجور شدند مبنی بر اینکه من با آنها بروم. هنوز به یاد دارم قطره اشکی که از چشمانش چکید و اوج احساساتش را برایم عیان کرد و گفت : عذرا ،میفهمم گویی، خود امام حسین تو را دعوتت کرده اند .

آری ،آری اما با پادرمیانی امام زمانم که تا نفس می کشم مدیونشانم که تا عمر دارم نمی خواهم و نمی توانم کسی را به اندازه ی ایشان دوست بدارم وقتی فکرش را می کنم می بینم لطف و محبت این خاندان در همان  2 سال قبل که قدم به کلاس های مهدویتم نهادم احاطه ام کرد و زندگی ام را جور دیگری عوض کرد که حالا با دیدن تابلوی یا قایم آل محمد تمام غصه ها از قلبم پر می کشند.

من احساس می کردم  امام زمانم را می شناسم در حالی که حقیقت این نبود .حقیقت این بود که من تا چه اندازه از ایشان دور بودم . خدا می داند این روزها قلب و دلم چگونه برای آن خستگی راه اربعین  پر می کشد برای آن ستون هایی که انگار ستون های بهشتند، برای آن لحظه ای که خستگی وجودم را در بر گرفته بود ،تنم  درد می کرد و با وجود تمام خستگی ها ناگاه چشمم به گنبد طلایی آقا گره خورد و انگار تمام انرژی از کف رفته ام باز گشت، دلم می خواست نه ساعت ها بلکه سال ها این لحظه و ثانیه را برای خود نگاه دارم . وقتی  سال گذشته نتوانستم تمام راه را پیاده بیایم دلم شکست ،به واقع دلم شکست . گمان دارم اگر اشتباه نکنم 300 عمود را پیاده آمدیم اما بقیه ی هزار و خرده ای را با ماشین، در تمام راه پتو را بر صورتم کشیدم و اشک ریختم و غصه خوردم و نگذاشتم چشمم به ستون هایی بیفتد که بی رحمانه از مقابل دیدگانم می دویدند

و آنگاه که منظرگاه دیدگانم قاب گنبد امام شدند اشکهایم بیش از قبل گونه هایم را خیس کردند چرا که حال سال قبل و آن خستگی ها را نداشتم .

وای وای نگویم که چه معجزه ها دیدم ذره ذره جان گرفتم و زندگی کردم ،از همان دم که من اربعین آمدم و نه از درس هایم عقب ماندم و نه لطمه ای بر نمرات خوبم وارد آمد ،گرچه اندکی با معلم هایم درگیر و از دستشان دلخور شدم اما به قیمت قدم زدن در آن بهشت حسابی می ارزید .

من ، مردم و زنده شدم از آن دم که امام حسین به خواب یکی از علمای نجف آمدندو مداحی تزورونی را برایش خواندند . نمی شود که این مداحی را گوش کنم و اشک گونه هایم را نشوید ، نمی شود ، به آنجا که می گویند : خوش آمدی ای که فراموش نکردی و بر وعده حاضر می شوی . آمدی و نه گرما و نه سرما برایت مهم نبودند قسم به حق اشک بانوی گرامی و فرق شکافته ی اکبر. پیشت حاضر می شوم و وقت م رهایت نمی کنم . در وقت دیدار پیشتان می آیم و دور نمی شوم و رهایتان نمی سازم . پشتیبانتان هستم به حق حیدر پشتیبانتان هستم.

دلم از شوقی بی پایان  لبریز میشود . اشک می ریزم چرا که خودم را لایق این همه محبت نمی بینم و این شوق است که انگار تنها روزنه ی خروجش از وجودم را اشک می داند و به آن قسمتش که میرسد :ای آن که قصد مرا نموده ای و اشکت جاری است . حاجتت را می دانم نیازی نیست آن را بگویی. به حق گلوی شیرخواره حاجتت را بر آورده می کنم . ای زائر عهد کرده ام هر بیماری را شفا دهم .

گریه امانم نمی دهد دلم می خواهد از شوق این همه محبت بمیرم  که آخر تا چه اندازه لطف ، تا چه اندازه مهربانی و به ناگاه دلم می گیرد از ظلمت قلب بعضی از افراد که نمی دانم چه گونه می توانند تا این اندازه بی انصاف باشند  و بگویند: پولتان را خرج امام حسین نکیند به فقرا بدهید . 

برای امام حسین این قدر گریه نکنید کشور ما کشور افسرده است .کسی که این حرف ها را می زند بعید هم نیست که بگوید ، بس که در جهنم خویش غرق شده نمی تواند بهشت را به نظاره بنشیند .وقتی شیرینی اش را زیر زبانش مزه مزه نکرده  نمی تواند گریه بر امام حسین را بخواهد ، نمی تواند .

نمی خواهم بگویم من چه قدر عالی و خوب و بی نقص هستم ابدا چرا که هرچه دارم از لطف بی دریغ بابای مهربانم امام زمان است که در اولین سفر کربلایم به وضوح گرمای دعوتشان را احساس می کرد و تمام این حرف ها تنها بخشی بود از شوقی که این سفر نصیبم می کند و می دانم که خوب نتوانستم رنگ احساس بپاشم بر جسم بی رنگ این کلمات تا تمامی احساساتم را نقاشی کنند .

با همه ی اینها هر گاه دلتنگ اربعین می شوم مداحی تزورونی را گوش می دهم و اندکی آرام می شوم .

با تمام وجودم امیدوارم که درهای این بهشت بر همه گشوده شود و بتوانید حسش کنید و از آن لذت ببرید.

این هم مداحی تزورونی که همین طور که گفتم امام حسین به خواب یکی از علمای نجف آمدند و این شعر را برای زوار اربعین می خواندند . تا آخرش با معنی گوش بدید سرشار از عشق امام حسین هست . با صدای ملا باسم کربلایی 

 

این هم ترجمه ی مداحی 

 

 

این فیلم رو هم می گذارم چرا که حس می‌ کنم همه ی مداحی یک طرف این قسمتش یک طرف است ❤

 


حال دلتون خوب

تا آخر خوندید؟؟؛)))))،  خیلی طولانی شد

پ.ن: اگر نصیبم نشود امسال باید بگویم که در حسرت یک قدمش خواهم مرد

اللهم عجل الولیک الفرج آمین

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه محصولات زناشویی مصنوعی نمومه کار های مهدی سلیمانی پایگاه تصاویر زیبا سازی وبلاگ رادیولوژی درایران چگونه انجام میشود رشته موزه